Peducate.ir

Peducate.ir

با هم بیاموزیم
Peducate.ir

Peducate.ir

با هم بیاموزیم

افراد درون گرا، کارآفرینان بزرگ

افراد درون گرا، کارآفرینان بزرگ


در گذشته به افراد درون‌گرایی که می خواستند کارآفرین شوند، توصیه می کردند که کمی برون‌گراتر باشید. اما امروزه کارشناسان کسب‌وکار و روانشناسان می گویند مهارت‌های منحصربه‌فردی را که افراد درون‌گرا دارند نادیده نگیرید. توانایی تمرکز در دراز مدت، علاقه به تفکر انتقادی و متعادل، استعداد توانمندسازی دیگران و دیگر مهارت‌ها باعث می‌شود افراد درون گرا نسبت به افراد برون‌گرا برای کارآفرینی و موفقیت کسب‌وکار، مناسب‌تر باشند. بسیاری از کارآفرینان و مدیران عامل یا به درون‌گرایی خود اعتراف دارند یا ویژگی‌های مختلفی دارند که باعث می‌شود درون‌گرا به حساب آیند. برای نمونه می‌توان به بیل‌گیتس موسس شرکت مایکروسافت، استیو وزنیاک از موسسان شرکت اپل، لری پیج از موسسان گوگل، مارک زوکربرگ موسس فیس‌بوک، ماریسا میر مدیرعامل فعلی یاهو و وارن بافت مدیرعامل شرکت برکشایر اشاره نمود.


افراد درون‌گرا به خاطر افتخار خودشان به رهبری علاقه‌مند نیستند، بلکه تاکید آنها بر خلق چیزی است. واقعیت افراد درون‌گرا به این قسم است که نسبت به یک، دو یا سه موضوع در زندگی خود احساساتی می‌شوند. و به دنبال اشتیاقی که نسبت به یک ایده دارند، سعی می‌کنند و اتحاد تشکیل می‌دهند و تخصص به دست می‌آورند و هر کاری را که لازم باشد انجام می‌دهند تا به نتیجه کطلوب برسند.


استقبال از تنهایی

افراد درون‌گرا که حدود یک سوم جامعه را شکل می‌دهند، در درون خود انرژی به دست می‌آورند و اطلاعات را تحلیل می‌کنند. بعضی از آنها خجالتی هستند و بعضی شجاع، اما همه آنها علاقه مند هستند اوقات خود را به تنهایی یا درون گروه‌های کوچک بگذرانند و اغلب خواهان تعاملات اجتماعی یا عضویت در گروه‌های بزرگ نیستند. افراد برون‌گرا انرژی خود را از بودن در کنار دیگران می یابند و اطلاعات را هم به همین شکل تحلیل می‌کنند؛ به این افراد، به جای فکر کردن به مشکلات در خلوت و تنهایی ترجیح می‌دهند با دیگران در مورد آن صحبت کنند و در هنگام صحبت کردن عقاید خود را شکل می‌دهند. افراد میان‌گرا، شخصیت نوع سومی هستند که اکثریت هر جامعه‌ای را شکل می‌دهند و ترکیبی از افراد درون‌گرا و برون‌گرا می باشند. تنهایی و آرامش، تفکر قبل از هر گونه اقدام، درون‌گراها نیرویی می‌دهد که می‌توانند یک طرح‌ کسب‌وکار را شکل داده یا به محض اینکه شرکتی تاسیس شد، راه کارهای جدید مطرح کنند. افراد درون‌گرا توان این را دارند که مدت طولانی را به تنهایی سپری کنند. در حقیقت، کارآفرینان خوب می‌توانند خلوتی را که نیاز دارند در آن تفکر خلاقانه داشته باشند، برای خود فراهم کنند. آنها دقیقا به همین شیوه سر حال می‌آیند.


افراد برون‌گرا از تحریک احساسات استقبال می‌کنند و تنهایی باعث می‌شود دیگر سرزنده نباشند. افراد برون‌گرا اگر ساعات طولانی تنها باشند دیگر نمی‌توانند خلاق باشند. پس اغلب به جای در نظر گرفتن احتمالات، تلاش می‌کنند با احتیاط رفتار کنند و اگر از نتیجه‌بخشی موضوعی مطمئن نشوند به تحقیق در مورد آن ادامه می‌دهند. درحالی‌که برون‌گراها در مورد موفقیت خود با دیگران ارتباط  گرفته و آن را جشن می‌گیرند، درون‌گراها به صندلی خود می‌چسبند. یک فرد درون‌گرا در درون خود از کاوش و تحقیق لذت می‌برد.


عدم نیاز به تایید بیرونی

درون‌گراها ترجیح می‌دهند بر حیطه درونی خودشان تکیه کنند، تا آگاه شوند اقدام درستی انجام می‌دهند یا به خوبی از عهده کارشان برمی‌آیند. این موضوع به شیوه‌های مختلف به آنها مزیت می‌دهد. به‌عنوان نمونه، این افراد به دنبال کسانی نمی‌گردند که به آنها بگویند آیا این ایده ارزش پیگیری کردن دارد یا نه و قبل از اینکه با کسی بحث کنند، خودشان به یک ایده فکر می‌کنند و به داوری خودشان در مورد ارزشمند بودن آن متکی هستند. نیاز به انگیزش اجتماعی افراد برون‌گرا باعث می‌شود ایده‌های خود را جلوی دیگران بیان کنند؛ برای آنها خیلی مهم است که بازخورد و انگیزه بیرونی از دیگران دریافت کنند. البته بازخورد گرفتن مهم است اما در یک مرحله خاص رهبر سازمان نیاز دارد در مورد طرحی خودش تصمیم بگیرد و آن را اجرایی کند. از انجا که افراد درون‌گرا طبق قطب‌نمای خودشان پیش می‌روند، روی ریسکی که می‌خواهند انجام دهند متمرکز می‌مانند اما افراد برون‌گرا چون می‌خواهند از دیگران اعتبار بگیرند، درگیر حواشی می‌شوند و این موضوع از اهداف اصلی دورشان می‌کند. باید ذکر کرد که درون‌گراها هم از اعتباربخشی دیگران استقبال می‌کنند، اما اجازه نمی‌دهند این موضوع راه را برای آنها تعریف یا از هدف دورشان کند.


از آنجا که درون‌گراها برای تایید برنامه‌های خودشان به وقایع بیرونی چشم ندارند، به اندازه برون‌گراها شکست را شخصی نمی‌دانند. کسی که به تایید دیگران وابسته است، مسئولیت شکست را خودش به دوش می‌کشد و اگر شرکت‌ در مسیر مشکلات قرار گیرد، ناامید می‌شود.باور عمومی می‌گوید کسب‌وکارها حداقل تا سومین سال فعالیت خود به سودآوری نمی‌‌رسند، پس اگر نتوانید مدت زمانی را که قرار نیست پاداشی بگیرید و قرار نیست شناخته شوید، تحمل کنید، به نتیجه نخواهید رسید.


شنوندگانی بهتر

برون‌گراها زیاد صحبت می‌کنند و در حین صحبت‌ کردن‌های خود گاهی فراموش می‌کنند که به دیگران هم اجازه بیان نظر بدهند. این ویژگی می‌تواند روابط آنها را با مشتریان تخریب کند. برون‌گراها عقیده دارند می‌توانند به‌راحتی و با اعتماد به نفس صحبت کنند و دیگران را جذب کنند. پس به جای اینکه از مشتری سوال کنند، خودشان فرضیاتی می‌سازند و نیازهای خود را به مشتری بیان می‌کنند. درون‌گراها صبر می‌کنند و تنها زمانی که حرفی برای گفتن داشته باشند صحبت می‌کنند. این به آن دلیل نیست که خجالت می‌کشند یا اجتماعی نیستند، بلکه در حال فکر کردن و تحلیل اطلاعات هستند.پس درون‌گرا شنوندگان و ناظران بسیار خوبی هستند. آنها می‌توانند ارتباطات غیرقابل انتظاری شکل دهند، چون بیشتر بر اطلاعات دروندادها متمرکزند تا بروندادها. می‌توانند نقطه‌های پراکنده را به خوبی به هم وصل کنند. برون‌گراها اطلاعات را دریافت می کنند و فورا بیرون می‌دهند. یعنی خیلی سریع یک عقیده را شکل می‌دهند. درون‌گراها اطلاعات را می‌گیرند، تحلیل می‌کنند و سپس بیان می‌کنند. آنها مدت‌ها روی نقطه‌هایی که در اختیار دارند فکر می‌کنند تا دریابند نقاط اتصال آنها کجا است.


تمایل یک درون‌گرا به اینکه دیگران را مرکز توجه قرار دهد، مزیت بزرگی برای شرکت او در فروش، مدیریت، مشارکت و هر جنبه دیگری از کسب‌وکار محسوب می‌شود. بهترین فعالان کسب‌وکار لزوما آنهایی نیستند که خوب صحبت می‌کنند، بلکه افرادی هستند که خوب گوش می‌دهند؛ افرادی که سوالات درست می‌پرسند. وقتی کارمندان مبتکر و غیرمنفعل هستند، مدیران درون‌گرا بهتر می‌توانند آنها را رهبری کنند و شرکت‌شان عملکرد و سودآوری بهتری نسبت به مدیران برون‌گرا دارد. مدیران برون‌گرا بهتر می‌توانند کارمندان حرف شنو و اثرپذیر را که به راهنمایی زیادی احتیاج دارند، مدیریت کنند. ولی اگر کارمندی بسیار خلاق و باانگیزه داشته باشید، افراد درون‌گرا در مدیریت استعداد آنها، گوش دادن به ایده‌هایشان و کمک به درخشش آنها مفیدتر هستند.


واقع‌گرا بودن

برون‌گراها همواره به دنبال نکات مثبت هستند و می‌خواهند افراد تیم را به دنبال خود راه بیندازند. اما این موضوع باعث می شود واقعیت‌های یک موقعیت را نادیده بگیرند. درون‌گراها انتقادی‌تر هستند و در نتیجه وقتی می‌خواهند بازخوردها را ارزیابی کنند و اطلاعات را آنالیز کنند، واقع‌گراتر می‌شوند. در یک آزمایش قدیمی، به افراد تصاویر گل و چهر‌ه‌های شاد نشان داده شد. افراد برون‌گرا بیشتر نسبت به چهره‌های شاد واکنش نشان دادند، درحالی‌که افراد برون‌گرا هم به گل‌ها و هم به چهره‌ها واکنشی مساوی داشتند. نتیجه اینکه اختلال‌هایی که در موقعیت‌های شاد ایجاد می‌شود، ذهن افراد درون‌گرا را منحرف نمی‌کند. در آزمایش دیگر، کلمات احساسی مختلفی که در فونت‌هایی با رنگ‌های متفاوت نوشته شده بود به شرکت‌کنندگان نشان داده شد و از آنها خواسته شد خیلی سریع رنگ را تشخیص دهند، نه کلمه را. وقتی کلماتی مثل مسرت  که احساسات مثبت منتقل می‌کنند به شرکت‌کنندگان نشان داده می‌شد، درون‌گراها در مقایسه با برون‌گراها خیلی سریع‌تر رنگ را تشخیص می‌دادند و محتوا را نادیده می‌گرفتند. تصاویر مغزی نشان می‌داد وقتی برون‌گراها در تشخیص کلمات کند می‌شدند، فعالیت آن قسمت از مغزشان که به محرک‌های مثبت واکنش نشان می‌داد، افزایش می‌یافت.


برون‌گراها بیشتر بر بازخورد مثبت متمرکز می‌شود و اهمیت جنبه منفی موضوع را نادیده می‌گیرند. برون‌گراها زمانی وظیفه سختی را به سرانجام می‌رسانند، کاملا شاد می شوند، اما درون‌گراها ترجیح می‌دهند در وضعیت احساسی خنثی باشند. فضای شاد افراد درون‌گرا فضای آرام‌تری است و وقفه‌های کمتری دارد. احساسات آنها هیچ گاه به شدت تحریک نمی‌شود.  درون‌گراها هم ویژگی‌هایی دارند که ممکن است برای کارآفرینی شایسته نباشد. تمرکز درونی آنها ممکن است آن‌قدر زیاد شود که نتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند. برون‌گراها به‌طور طبیعی خوب ارتباط برقرار می‌کنند و می‌دانند چگونه دیگران را دنبال خود راه بیندازند.

منبع: نشریه HBR

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد